• Biography
  • Albums
  • Lyrics (7)

سیمین بری گل
از زهره جویا


سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری

همچون پری افسونگری آری
دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من
سرگشته کویت منم نداری خبر از من
هر شب که مه در آسمان گردد عیان

دامن کشان گویم به او راز نهان
که با من چه ها کردی به جانم جفا کردی
هم جان و هم جانانه ای اما در دلبری افسانه ای اما
اما زمن بیگانه ای اما

آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا
افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها
عاشق کشی شوخی فسون کاری
شیرین لبی اما دل آزاری
با ما سر جور و جفا داری

می سوزم از هجران تو نترسی ز آه من
دست من و دامان تو چه باشد گناه من
دارم زتو نامهربان شوقی به دل شوری به جان
می سوزم از سوز نهان زجانم

چه میخواهی نگاهی به من گاهی
یارب برس امشب به فریادم
بستان ازآن نامهربان دادم بیداد اوبرکنده بنیادم
گو ماه من از آسمان دمی چهره بنماید
تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید

Alert: Content is protected !!